به رویای خیس خوش آمدید

 

 

به شهر عاشقانه های من

 

 

به قصه های تلخ

 

ولی شیرین غصه های من

 

خوش آمدی

 
    محمد غفاری

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 تير 1398برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

شب دلم را با غم تو غرق رویا میکند

با شرابی خاطراتم ترک دنیا می کند

تو پریشانی و من در دام تو افتاده ام

نمیدانم تو مستی یاکه من دیوانه ام


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 1 تير 1392برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 

من از خـــــزان زندگی مگــــر کجـــــا رسیده ام

 

که از دو چشم تر به خون چنین بهـا کشیده ام


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

سهم من از اقیانوس نگاه تو

فقط یک قطره است

که در سراب تن من

شوق روییدن یک خاطره است


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 باز مستي و همه حال خراب

شب نشيني شده با جام شراب

باز اين گوهر شب هاي غروب

زده اتش به دل مست سكوت

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 وقتي كه نفسهات توي سينه

اسير غصه ها شد

اين نكاه عاشق مست

اسير كريه ها شد

مي شد اي كاش توي رويا

از اين دنيا رها شد

رها شد از سكوت غرق كابوس

رها از ديده هاى غرق طاووس

رها شد از همه غم هاي دنيا

كه ميسازد خراب فرداي رويا


نوشته شده در تاريخ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 آه از غرق كناه

آه از اين دل بي تاب نكاه

اين نكاه منتظر مانده به راه

راه هاي خسته آهنك غروب

كرده مستم خسته شب هاي سكوت


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

ای نگاه از این ســـینه ی ما
برسان سوز دل ساده ی ما

برسان که ماتــــم دیده ی او
زده آتش همه ی هستی ما

که در این حال و هوای بی کسی
شده بی تاب نگاهــــــــش دل ما

ای نگاهم بگو این سردی عشق
نیست گناه دل غــــــم پاره ی ما

باز مهر دل صد چــــهره ی او
شرری ساخته از دیده ی ما



نوشته شده در تاريخ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

_ باز این بغض سکوت

در رخ ماتم دل

به فریاد شکست

_ باز این بود و نبود

در غم دیده ی تر

در غروب سحری ؛ به طلوع شب نشست

تا نباشد سخنی

سخنی در تن رویای خطوط

که بسازد غزلی

در دل مست سکوت

_ باز این دیده ی تر

برده از سینه گوهر

باز با باده سری

با تنی زخم سکوت

با شبی در دل ریش

می سپارد ره معشوقه ی خویش


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

چه نمایش هنری است

که نقاش ازل بر فلکان نقش زده

زیر باران خنک

آرامه ی دل را به قدم می جویم

به فریاد سکوت کرده سخن می گویم

گر چتری به سرت هست بگذار کنار

و بیا

تا به زیر قطره ها

غصه ی دل آب کنیم

http://asheghemajazi.lxb.ir/upload/asheghemajazi/image/picnajvafun_com_29.jpg


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

آتشی خاموش و بحرش را چه سود

سوخته را خاکســــــتری از تار و پود

می ماند و عاقـــبت این سرنوشت

زندگی را بحـــــــــر زندانم سرشت

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

هر که دارد تبری از بر ما می گذرد

به خشم

تیشه ای برتن ما می زند و می گذرد

مگر از  غافله ی عمر چه خواستیم بگو

که زندگانی چنین سخت به ما می گذرد


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

تعبیر نگاهانش که عشق پنداشتم

آسایشم از جان و تن برداشتم

من وجودم پر شد از احساس او

شد خراب قامت و چشمان او

مهر او را گوهری برتر نبود

دیگری را ارزش دیدن نبود

محو رویای خوش لبخند او

کرده مستم دیدن رخسار او

 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 

ای کاش که لحظه ای دلــــتنگی         کوته کند ان فاصله ی فرسنگی

 

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

گاهی برای رسیدن به رویا ها باید زیبایی ها را ندید و زیر پا گذاشت

با آنکه دل نمی خواهد

اما باید رفت

هر چند تنها ، که بعضی وقت ها نزدیک ترین ها دیده نمی شوند  و  باید دور شد

و گاهی هم باید دل را شکست

تا رویا ها زندگی را شیرین کنند

و گاهی رویا ها بقدری شیرینند که ..

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

انگاه که لحظه های دنیا تنهاست

چه زیباست

گر بنویسیم خدا هم با ماست

با چه زبانی به تو گویم ای دل

که در این رسوایی

بهار نیست دگر ، خزان هم زیباست

که اگر حال و هوا تنهایی است

چه کنیم

راهی نیست دگر

دیدن منت یار هم زیباست .

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

انگاه که اشک واژه ها می سازد

سخن از لب جاری

غم در دفتر زندگی غزل می سازد

گاهی از همه زیبایی رویا خالی است

دنیای سکوت

که رد سخن عشق هنوز هم باقی است


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

ای سکوت من مستم

بشکن جام غرور ، شاید تو بگیری دستم

همه غصه های دنیا اینجاست

سرخی باده ی عشق ، زچشمان خمارم پیداست

بنگر تو به این غم خانه

سرد و تاریک ، دلی است دیوانه

خسته از عیش و شراب

کاری نیست تورا ، بحر من این سینه خراب

مدهوشم و عقل در سر نیست

چه نویسم که سخن جز عشق نیست

مردم و من نیست شدم

دستم جام شرابی است که من مست شدم

گو بشکن جام تهی

کسی نیست دگر ، انکه تنهاست تو ای


نوشته شده در تاريخ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

گذری در کار است

گذری از دل سنگ

که شرر زاده به این خاطر تنگ

که در این تنگ خبیس

هر خزانی شده یک دیده ی خیس

گذری در کار است .

 

 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

گرچه این دلبستگی های زمینی خوب نیست

اتفاق است و میافتد دل که سنگ و چوب نیست

با چنین شوق تماشای من و زیباییت

صبر ممکن هم اگر باشد دگر مطلوب نیست


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari