تعبیر نگاهانش که عشق پنداشتم
آسایشم از جان و تن برداشتم
من وجودم پر شد از احساس او
شد خراب قامت و چشمان او
مهر او را گوهری برتر نبود
دیگری را ارزش دیدن نبود
محو رویای خوش لبخند او
کرده مستم دیدن رخسار او
نظرات شما عزیزان:
تعبیر نگاهانش که عشق پنداشتم آسایشم از جان و تن برداشتم من وجودم پر شد از احساس او شد خراب قامت و چشمان او مهر او را گوهری برتر نبود دیگری را ارزش دیدن نبود محو رویای خوش لبخند او کرده مستم دیدن رخسار او
نظرات شما عزیزان: |