وقتي كه نفسهات توي سينه

اسير غصه ها شد

اين نكاه عاشق مست

اسير كريه ها شد

مي شد اي كاش توي رويا

از اين دنيا رها شد

رها شد از سكوت غرق كابوس

رها از ديده هاى غرق طاووس

رها شد از همه غم هاي دنيا

كه ميسازد خراب فرداي رويا


نوشته شده در تاريخ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 آه از غرق كناه

آه از اين دل بي تاب نكاه

اين نكاه منتظر مانده به راه

راه هاي خسته آهنك غروب

كرده مستم خسته شب هاي سكوت


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

ای نگاه از این ســـینه ی ما
برسان سوز دل ساده ی ما

برسان که ماتــــم دیده ی او
زده آتش همه ی هستی ما

که در این حال و هوای بی کسی
شده بی تاب نگاهــــــــش دل ما

ای نگاهم بگو این سردی عشق
نیست گناه دل غــــــم پاره ی ما

باز مهر دل صد چــــهره ی او
شرری ساخته از دیده ی ما



نوشته شده در تاريخ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

_ باز این بغض سکوت

در رخ ماتم دل

به فریاد شکست

_ باز این بود و نبود

در غم دیده ی تر

در غروب سحری ؛ به طلوع شب نشست

تا نباشد سخنی

سخنی در تن رویای خطوط

که بسازد غزلی

در دل مست سکوت

_ باز این دیده ی تر

برده از سینه گوهر

باز با باده سری

با تنی زخم سکوت

با شبی در دل ریش

می سپارد ره معشوقه ی خویش


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

چه نمایش هنری است

که نقاش ازل بر فلکان نقش زده

زیر باران خنک

آرامه ی دل را به قدم می جویم

به فریاد سکوت کرده سخن می گویم

گر چتری به سرت هست بگذار کنار

و بیا

تا به زیر قطره ها

غصه ی دل آب کنیم

http://asheghemajazi.lxb.ir/upload/asheghemajazi/image/picnajvafun_com_29.jpg


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

آتشی خاموش و بحرش را چه سود

سوخته را خاکســــــتری از تار و پود

می ماند و عاقـــبت این سرنوشت

زندگی را بحـــــــــر زندانم سرشت

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

هر که دارد تبری از بر ما می گذرد

به خشم

تیشه ای برتن ما می زند و می گذرد

مگر از  غافله ی عمر چه خواستیم بگو

که زندگانی چنین سخت به ما می گذرد


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

تعبیر نگاهانش که عشق پنداشتم

آسایشم از جان و تن برداشتم

من وجودم پر شد از احساس او

شد خراب قامت و چشمان او

مهر او را گوهری برتر نبود

دیگری را ارزش دیدن نبود

محو رویای خوش لبخند او

کرده مستم دیدن رخسار او

 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari

 

ای کاش که لحظه ای دلــــتنگی         کوته کند ان فاصله ی فرسنگی

 

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, توسط Mohammad Ghaffari